واقعیت یک متن باید قابل درک باشد، خواه به وسیله حواس مانند درک خطوط، اشکال و ایماها و اشارهها و یا ادراک پدیدار شناسانه مانند ادراک تصورات ذهنی.
این واقعیات قابل ادراک باید به عنوان نشانهها به کار روند، یعنی آنها باید معنادار باشند. این نشانهها باید به گونه ای انتخاب و تنظیم شوند که متننگار (نویسنده و...) بتواند معنای مشخصی را به شنونده در یک بافت معین منتقل سازد.
متن محدود به نوشتار نمیشود. بلکه متن میتواند اظهار شود، نوشته شود، عمل شود و یا اندیشه شود. متن هر سخن و اثر هنری را هم مانند نقاشی، سینما و موسیقی در بر می گیرد. به عبارت دیگر هر اثری که برای مخاطب پیامی داشته باشد در قلمرو متن قرار میگیرد و باید به تفسیر آن پرداخت.
برخی مفهوم متن را گسترش داده و اموری چون نمادها، اسطورههای دینی و حتی رویاها را هم متن میخوانند. «پل ریکور» حتی تاریخ را متن تلقی میکند، زیرا می توان رویدادهای گذشته را طراحی و معانی را برای آنها آفرید
متن فقط به کلام محدود نمیشود، بلکه میتواند به هر بستری اطلاق کرد که تفسیر و فهم بر اساس آن انجام میگیرد. بنابراین، متن میتواند انواع مختلفی داشته باشد: متن کلامی شامل محاورهی گفتاری، سخنرانی، کتاب، نامه، شعر، متن موسیقایی، متن تصویری مانند نقاشی و عکس؛ و یا حتی اندیشههای ذهنی. به عنوان مثال، برنامههای رادیویی، به عنوان متون رادیویی، دربرگیرندهی کلام، موسیقی، آواز و یا متن سینمایی.
متن سینمایی یک متن چندلایه است که از لایههای کلامی، تصویری (متحرک)، موسیقایی، و اصوات تشکیل شده است
باید از متنهای رایانهای و دیجیتالِ جدید نیز نام برد که در آن علاوه بر مشاهدهی متن نوشتاری، با گرافیک و رنگهای متنوع، با نمایشهای متحرکگونه (انیمیشن) یا فیلممانند و نیز صوت و موسیقی مواجه میشویم.
پیشینهٔ ترجمه در ایران به روزگار هخامنشیان میرسد (۵۵۹-۳۲۱ ق. م). گستردگی این شاهنشاهی و ارتباطات گستردهٔ آن با سرزمینهای دیگر ترجمه را امری بایسته ساخته بود. کتیبههای هخامنشیان معمولاً به سه زبان فارسی باستان، اکدی، و ایلامی نوشته میشده است.
در مراکز علمی عصر ساسانیان، مانند سلوکیه، تیسفون، و گندیشاپور آثار فراوانی از زبانهای گوناگون متداول در آن روزگار همچون سانسکریت، یونانی، لاتینی، و سریانی به پهلوی ترجمه میشد. نخستین ترجمهٔ دوران ساسانیان را مربوط به عصر خسرو اول انوشیروان میدانند. از نامدارترین آثاری که در این دوره ترجمه شد، باید به ترجمهٔ پنچه تنتره یا کلیله و دمنه از سانسکریت به فارسی پهلوی اشاره کرد.
همچنین، در آغاز تمدن اسلامی ترجمههای متعددی از کتب فلسفی و علمی یونانی به پهلوی موجود بود.
کار ترجمه در ایران با کتابهای درسی دارالفنون رونق گرفت و بر اثر احیاء صنعت چاپ و اعزام محصلین به خارج گسترش یافت. از آنجا که هدف تأسیس این مؤسسه تربیتی در زمان عباس میرزا و به پیشنهاد روشنفکران و آزادیخواهان، اخذ تمدن و علوم و معارف مغرب زمین عنوان شده بود، لذا به استخدام معلمین خارجی نیز اقدام گردید. همچنین کتب درسی خارجی در زمینهٔ علوم، ادبیات، تاریخ، پزشکی و غیره با کمک همین معلمین به فارسی برگردانده شد. پس از چندی به توصیهٔ عباس میرزا به ترجمه آثار ادبی نیز پرداختند. از آنجاکه محصلین بیشتر به فرانسه اعزام میشدند زبان فرانسوی در کشور رایج و با گستردگی آن نه تنها آثار نویسندگان فرانسوی بلکه آثار ادبی دیگر زبانهای اروپایی مثل آلمانی، روسی، لهستانی، مجاری، اسپانیایی، پرتغالی نیز به فارسی برگردانده شد. نخستین نمایشنامهای که از فرانسه به فارسی ترجمه شد، نمایشنامه «مردم گریز»، اثر مولیر است. دو کتاب تاریخی «پطر کبیر» و «شارل دوازدهم» اولین سفارش ترجمهای بود که عباس میرزا به میرزا رضا مهندس داد. "انحطاط و سقوط امپراطوری روم" سفارش دیگر او به همین مترجم بود. نهضت ترجمه و نشر کتاب پس از مرگ عباس میرزا و فتحعلی شاه، در دوران محمد شاه قاجار دچار فترت شد، ولی در عهد ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به اوج خود رسید. محمد طاهر میرزا و محمدحسن خان اعتماد السلطنه پرکارترین مترجمان این دوره بودند. از مشهورترین ترجمههای محمد طاهر میرزا "سه تفنگدار"، «کنت مونت کریستو»، «لوئی چهاردهم و عصر و قرنش» را میتوان نام برد. "طبیب اجباری"، «سرگذشت خانم انگلیسی»، «داستان روبنسون سوئیسی» و «شرح احوال کریستف کلمب» نیز از بهترین آثار ترجمه اعتمادالسلطنه به شمار میرود. البته اکثر این ترجمهها، بیش از آنکه یک ترجمه باشند، اقتباس، یا به قول درایدن ،imitation هستند. پس از جنگ جهانی دوم، زبان انگلیسی جای زبان فرانسه را به عنوان زبان دوم گرفت و گسترش روزافزون یافت. امّا با وجود اینکه انگلیسی امروزه زبان دوم اکثریت محصلین ایرانی به شمار میرود، در قلمرو ادبیات هنوز هم بهترین مترجمان ما اغلب کسانی هستند که از زبان فرانسه ترجمه کردهاند.
ترجمه زبان انگلیسی و زبان انگلیسی کهن یا باستان با دو دوره یورش روبرو شد. نخست از سوی سخنوران زبانهای ژرمنی شمالی، در سدهٔ هشت و نه میلادی، هنگامی که هالفن رگناسن و ایوار رگناسن شناخته شده با نام ایوار بی استخوان تصمیم برگرفتن و استعمار منطقههای شمالی جزیرههای بریتانیا گرفتند. بار دوم یورش از سوی سخنوران زبانهای رومیتبار بود. پس از تصرفِ انگلستان به وسیلهٔ نورمنها که در سال ۱۰۶۶ صورت گرفت، کمکم دگرگونی شگرفی در زبان پدید آمد. نورمن کهن در سدهٔ ۱۱ میلادی با یورش نورمنها به انگلستان به آنگلو-نورمن و پس از آن به آنگلو- فرنچ تغییر یافت و دستهٔ نویی از واژگان را وارد زبان کرد، واژگانی که در دولت و دادگاهها کاربرد داشتند.
زبان فرانسوی - به واسطهٔ حکومتِ نورمنها - زبانِ بزرگان و بلندپایگانِ جامعه، و انگلیسیِ کهن، زبانِ عوام و دونپایگان بهشمار میرفت، زبان فرانسوی اثر چشمگیری بر انگلیسی گذاشت. تا پیش از سال ۱۲۵۰، تنها ۹۵۰ واژهٔ نو، بیشتر به دلیل ارتباط انگلیسیها و فرانسویها، وارد زبان انگلیسی شد. اما ناگهان، چون فرانسویان شروع به یادگیری زبان انگلیسی نمودند و واژگانی از زبان خود را وارد زبان مقصد کردند، تعداد بیشماری واژه از زبان فرانسوی قرض گرفته شد؛ به گونهای که اکنون یک سوم واژگان زبان انگلیسی، ریشهٔ فرانسوی دارند. گسترش دامنهٔ واژگان با کمک واژههای اسکاندیناویایی و نورمنی رویدادی بود که باعث سادهتر شدن دستور زبان انگلیسی شد و این زبان را به زبانی وامگیرنده تبدیل کرد (چیزی بیش از پذیرش معمول واژههای دیگر زبانها توسط یک زبان).
گویش midland، از سدهٔ چهاردهم، یعنی زمانی که مناطق زیر پوشش این گویش، به مراکز توسعهٔ دانشگاهی، پیشرفت اقتصادی و زندگی اشرافی در انگلستان تبدیل شد، جای خود را به عنوان مهمترین گویش در این دوران، باز کرد و میدلند شرقی گویش مسلط شهر لندن شد. یکی از عواملی که موجب برتری مطلق این گویش شد؛ به گونهای که انگلیسی امروزی، تقریباً شکل تکامل یافتهٔ میدلند شرقی است، نفوذ این گویش به دستگاههای حکومتی و مکاتبههای دولتی است.
از نوشتههای پرآوازهٔ دوران انگلیسی میانه میتوان به حکایتهای کنتربری از جفری چاوسر اشاره کرد.